[فعل]

to pass

/pæs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: passed] [گذشته: passed] [گذشته کامل: passed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با موفقیت گذراندن قبول شدن، پاس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: در امتحان قبول شدن قبول شدن
مترادف و متضاد be successful in come through succeed in fail
  • 1.I'm not really expecting to pass first time.
    1. واقعاً انتظار ندارم که بار اول قبول شوم.
to pass an exam/test ...
امتحان/آزمون را با موفقیت گذراندن/در چیزی قبول شدن
  • 1. I know you'll pass all your exams.
    1. می‌دانم که تمام امتحاناتت را (با موفقیت) خواهی گذراند.
  • 2. I passed my driving test!
    2. من در آزمون رانندگی‌ام قبول شدم!

2 گذشتن (مکان/زمان) عبور کردن، سپری شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سپری شدن گذشتن
مترادف و متضاد elapse go go past move proceed progress halt stop
  • 1.A week passed.
    1. یک هفته گذشت.
  • 2.Six months passed and we still had no news from them.
    2. شش ماه سپری شد و ما هنوز هیچ خبری از آن‌ها نداشتیم.
to pass somebody/something
از کنار کسی/چیزی گذشتن
  • 1. Did you pass any stores on your way?
    1. آیا سر راهت از کنار مغازه‌ای نگذشتی؟
  • 2. I passed him on the stairs this morning.
    2. امروز صبح در راه پله از کنار او گذشتم.
  • 3. She passed me in the street.
    3. او در خیابان از کنار من گذشت.
to pass over something
از بالای چیزی عبور کردن
  • A low flying plane passed over the stadium.
    هواپیمایی با ارتفاع کم از بالای ورزشگاه عبور کرد.
to pass by something/somebody
از کنار چیزی/کسی عبور کردن
  • We passed by your house on our way home.
    در راهمان به خانه از کنار خانه شما عبور کردیم.
to pass a barrier/sentry/checkpoint ...
از مانع/نگهبانی/ایست بازرسی و... گذشتن
  • How are we supposed to pass the sentry?
    چطور می‌خواهیم از نگهبانی عبور کنیم؟
to pass belief/understanding
فراتر از باور/فهم بودن
  • It passes belief that she could do such a thing.
    این فراتر از باور است که او بتواند چنین کاری بکند.

3 دادن

مترادف و متضاد give hand
to pass something (to somebody)
چیزی را دادن (به کسی)
  • 1. Pass the salt, please.
    1. نمک را بدهید، لطفا.
  • 2. Your letter has been passed to Mr Rich.
    2. نامه شما به آقای "ریچ" داده شده است.
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
  • Could you pass me the salt, please?
    می‌شود لطفا نمک را به من بدهید؟
to pass remarks/to pass a remark
نظر دادن
  • The man smiled at the girl and passed a friendly remark.
    مرد به دختر لبخند زد و نظری دوستانه داد.
to pass sentence
حکم دادن
  • The court waited in silence for the judge to pass sentence.
    دادگاه در سکوت منتظر قاضی ماند تا حکم دهد.

4 تصویب کردن تصویب شدن

مترادف و متضاد approve enact ratify reject
  • 1.The proposed amendment passed unanimously.
    1. اصلاحیه پیشنهادی با توافق کلی تصویب شد.
to pass a proposal/law/amendment ...
پیشنهاد/قانون/اصلاحیه و... تصویب کردن
  • Why don't we pass a law that makes advertising unhealthy food to kids a crime?
    چرا یک قانون تصویب نکنیم که تبلیغات غذاهای ناسالم به کودکان را یک جرم کند؟

5 پاس دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاس دادن
مترادف و متضاد hit kick throw
to pass something (to somebody)
چیزی را (به کسی) پاس دادن
  • He passed the ball to Reggie Miller.
    او توپ را به "رجی میلر" پاس داد.
to pass to somebody
به کسی پاس دادن
  • Why do they keep passing back to the goalie?
    چرا آنها مدام به دروازه‌بان پاس عقب می‌دهند؟

6 سبقت گرفتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جلو زدن رد شدن گذشتن
مترادف و متضاد go past move past overtake
to pass something/somebody
از چیزی/کسی سبقت گرفتن
  • 1. I'm not going to let that car pass me.
    1. نمی‌گذارم آن اتومبیل از من سبقت بگیرد.
  • 2. There was a truck behind that was trying to pass me.
    2. یک کامیون عقب بود که سعی داشت از من سبقت بگیرد.

7 عبور دادن رد کردن، حرکت دادن

مترادف و متضاد move
to pass something + adv./prep.
چیزی را عبور دادن/حرکت/رد دادن
  • 1. He passed the rope around the post three times to secure it.
    1. او طناب را سه‌بار دور آن تیرک عبور داد تا آن را محکم کند.
  • 2. She passed her hand across her forehead.
    2. او دستش را روی پیشانی خود حرکت داد.

8 رسیدن (ارث) منتقل شدن

مترادف و متضاد be transferred go
to pass to somebody
به کسی رسیدن/منتقل شدن
  • On his death, the estate passed to his eldest son.
    هنگام مرگش، آن ملک به بزرگترین پسرش داده [منتقل] شد.

9 تغییر کردن تغییر یافتن

مترادف و متضاد change
to pass from something to/into something
از چیزی به چیزی تغییر کردن
  • 1. She had passed from childhood to early womanhood
    1. او از دوران کودکی به اوایل دوران زنانگی [زن بودن] تغییر کرده بود.
  • 2. These homes have passed from public to private ownership.
    2. این خانه‌ها از مالکیت عمومی به مالکیت شخصی تغییر کرده‌اند.

10 گذراندن (زمان) سپری کردن

مترادف و متضاد spend
to pass something
چیزی را گذراندن
  • 1. How did you pass the evening?
    1. عصر را چگونه گذراندید؟
  • 2. We sang songs to pass the time.
    2. ما ترانه خواندیم تا زمان را بگذرانیم.

11 قبول کردن

to pass someone
کسی را قبول کردن
  • 1. Are you going to pass me or not?
    1. من را قبول می‌کنید یا نه؟
  • 2. They passed all the candidates.
    2. آن‌ها تمام داوطلبان [نامزدها] را قبول کردند.

12 رخ دادن اتفاق افتادن، روی دادن، صورت گرفتن

مترادف و متضاد happen occur take place
to pass (between A and B)
(بین آ و ب) اتفاق افتادن/روی دادن
  • They'll never be friends again after all that has passed between them.
    آن‌ها دیگر دوست نخواهند بود پس از آن همه چیزهایی که بینشان روی داد [اتفاق افتاد].
to pass + adj
روی دادن
  • His departure passed unnoticed.
    رفتن او بدون جلب توجه روی داد.

13 دفع کردن (از بدن) بیرون دادن، خارج کردن

مترادف و متضاد discharge
to pass something
چیزی را دفع کردن
  • 1. If you're passing blood, you ought to see a doctor.
    1. اگر داری خون بیرون می‌دهی [اگر خون‌ریزی داری]، باید به پزشک مراجعه کنی.
  • 2. She may have difficulty in passing urine.
    2. او ممکن است در دفع‌کردن ادرار مشکل داشته باشد.

14 درگذشتن مردن

مترادف و متضاد die
  • 1.I was with him the night he passed.
    1. من با او بودم شبی که او درگذشت.
[اسم]

pass

/pæs/
قابل شمارش

15 کارت بلیت، جواز ورود، گذرنامه

مترادف و متضاد authorization passport permit ticket
  • 1.Give me your boarding pass.
    1. کارت ورودتان را به من بدهید.
  • 2.You can buy a cheap one-day bus pass.
    2. شما می‌توانید یک بلیت اتوبوس ارزان یک‌روزه بخرید.
  • 3.You need a pass to get into the factory.
    3. شما برای رفتن به داخل کارخانه به جواز ورود نیاز دارید.

16 پاس (ورزش) ضربه (به توپ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاس
مترادف و متضاد hit kick
a back/long pass to somebody
یک پاس عقب/بلند به کسی
  • 1. He played a careless back pass to the goalkeeper.
    1. او یک پاس عقب بی‌دقت به دروازه‌بان داد.
  • 2. The football player threw a long pass.
    2. آن فوتبالیست یک پاس بلند انداخت [داد].

17 مسیر (کوهستانی) جاده، گذرگاه باریک (میان دو کوه یا روی کوه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: گذر
مترادف و متضاد passage road route way
  • 1.The monastery is in a remote mountain pass.
    1. آن صومعه در یک مسیر کوهستانی دورافتاده قرار دارد.
  • 2.The pass was blocked by snow.
    2. مسیر با برف بسته شده بود.

18 عبور گذر

to make a pass
عبور/گذر کردن
  • 1. He made repeated passes with the swipe card.
    1. او به دفعات مکرر با کارت مغناطیسی عبور کرد.
  • 2. The helicopter made several passes over the village before landing.
    2. هلیکوپتر قبل از فرود آمدن، چندین بار از بالای آن روستا عبور کرد.

19 قبولی (در آزمون) موفقیت

مترادف و متضاد success
  • 1.I gained three passes at A-level, in mathematics, French, and English literature.
    1. من سه قبولی سطح الف در ریاضی، زبان فرانسه و ادبیات انگلیسی به‌دست آوردم.

20 پیشنهاد جنسی

culturally sensitive
مترادف و متضاد advance
to make a pass at someone
به کسی پیشنهاد جنسی دادن
  • She made a pass at Stephen.
    او به "استفان" پیشنهاد جنسی داد.

21 تلاش سعی

مترادف و متضاد attempt
pass at something
تلاش در چیزی
  • My first pass at a career of writing proved unsuccessful.
    تلاش اولم در حرفه نوشتن، ناموفق از آب درآمد.
[حرف ندا]

pass

/pæs/

22 بعدی (در پاسخ به سوال) سوال بعد

  • 1.“Who wrote 'Catch-22'?” “Pass.”
    1. «چه کسی کتاب تبصره 22 را نوشته است؟» «بعدی.»
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان

玻璃钢生产厂家玻璃钢雕塑一般选用什么树脂郑州泡沫玻璃钢仿铜雕塑制作浙江装饰商场美陈哪家好上海仿铜玻璃钢雕塑供应商现代玻璃钢卡通雕塑量大从优通道商场美陈销售企业淄博大象玻璃钢雕塑金华玻璃钢人物雕塑厂家惠州美陈玻璃钢动物雕塑佳木斯小品系列玻璃钢雕塑定做四平人物玻璃钢雕塑安装洛阳市玻璃钢雕塑维修吉林省玻璃钢雕塑施工玻璃钢仿铜雕塑加盟代理咸阳火烈鸟玻璃钢雕塑厂家玻璃钢金属雕塑设计嘉兴玻璃钢雕塑哪家便宜玻璃钢云彩雕塑图片银川玻璃钢植物雕塑哪家好四川省玻璃钢雕塑德州玻璃钢浮雕抽象景观雕塑郑州园林玻璃钢卡通雕塑定做耒阳玻璃钢卡通座椅雕塑常见商场美陈供应商工业玻璃钢雕塑摆件价钱正规玻璃钢雕塑生产厂家宝丰玻璃钢雕塑设计平凉仿真人物玻璃钢雕塑安装安徽动物玻璃钢雕塑市场珠海楼盘玻璃钢雕塑香港通过《维护国家安全条例》两大学生合买彩票中奖一人不认账让美丽中国“从细节出发”19岁小伙救下5人后溺亡 多方发声单亲妈妈陷入热恋 14岁儿子报警汪小菲曝离婚始末遭遇山火的松茸之乡雅江山火三名扑火人员牺牲系谣言何赛飞追着代拍打萧美琴窜访捷克 外交部回应卫健委通报少年有偿捐血浆16次猝死手机成瘾是影响睡眠质量重要因素高校汽车撞人致3死16伤 司机系学生315晚会后胖东来又人满为患了小米汽车超级工厂正式揭幕中国拥有亿元资产的家庭达13.3万户周杰伦一审败诉网易男孩8年未见母亲被告知被遗忘许家印被限制高消费饲养员用铁锨驱打大熊猫被辞退男子被猫抓伤后确诊“猫抓病”特朗普无法缴纳4.54亿美元罚金倪萍分享减重40斤方法联合利华开始重组张家界的山上“长”满了韩国人?张立群任西安交通大学校长杨倩无缘巴黎奥运“重生之我在北大当嫡校长”黑马情侣提车了专访95后高颜值猪保姆考生莫言也上北大硕士复试名单了网友洛杉矶偶遇贾玲专家建议不必谈骨泥色变沉迷短剧的人就像掉进了杀猪盘奥巴马现身唐宁街 黑色着装引猜测七年后宇文玥被薅头发捞上岸事业单位女子向同事水杯投不明物质凯特王妃现身!外出购物视频曝光河南驻马店通报西平中学跳楼事件王树国卸任西安交大校长 师生送别恒大被罚41.75亿到底怎么缴男子被流浪猫绊倒 投喂者赔24万房客欠租失踪 房东直发愁西双版纳热带植物园回应蜉蝣大爆发钱人豪晒法院裁定实锤抄袭外国人感慨凌晨的中国很安全胖东来员工每周单休无小长假白宫:哈马斯三号人物被杀测试车高速逃费 小米:已补缴老人退休金被冒领16年 金额超20万

玻璃钢生产厂家 XML地图 TXT地图 虚拟主机 SEO 网站制作 网站优化